چند وقت پیش یکی از دوستان، یک سوال قدیمی و خوبی رو مطرح کرده. گفتم شاید شما هم اون رو
شنیده باشید. و بخواهید که جواب من رو هم بدونید. سوال این است:
« آیا خدا میتونه یه سنگی رو درست کنه، که خودش هم نتونه بلند کنه؟»
در جواب می گویند که «اینجور سوال ها غلط هستند». ولی اون جواب نیست. فرار از پاسخ دادن، است. و اما جواب من:
در مسائل ریاضی، شما می توانی مفروضاتی داشته باشی. و روی مفروضات نباید بحث کرد.
مثلا فرض می کنی «متوازی الاضلاعی را که یک زاویه ی آن نود درجه باشد (مستطیل).» این فرض درستی است.
اما اگر بگویی «متوازی الاضلاعی را فرض می کنم که چهار تا زاویه اش، نود درجه باشد.» این فرض نادرستی است. اگر چه همان مستطیل است، ولی مفروضات آن درست نیستند.
معلم ریاضی می گوید: «باید یک زاویه را نود فرض کنی. و قائمه بودن زاویه های دیگر را اثبات کنی.» در واقع مفروضات، نباید هم دیگر را بپوشانند. یعنی به محض اینکه اولین زاوبه ی نود درجه را، فرض کردی، قائمه بودن بقیه ی زوایا، قابل اثبات است. بنابراین دیگر حق نداری موارد قابل اثبات را، جزو مفروضات بیاوری.
پس حق نداری متوازی الاضلاعی را فرض کنی که چهار تا زاویه ی قائمه داشته باشد.
سرتان را درد نیاورم. می خواهم بگویم که ما خدا را در ذهن خود، بینهایت فرض کردیم. بینهایت قدرتمند. بینهایت توانا، بینهایت دانا، بینهایت ... اما اینها با یکدیگر همپوشانی دارند. یعنی اگر بینهایت قدرتمند فرض کردیم، باید بینهایت توانا را اثبات کنیم. نه اینکه آن را هم فرض کنیم. مثل آن است که «متوازی الاضلاعی را فرض کنیم که چهار زاویه ی نود درجه داشته باشد.» این فرض غلط است.
ولی خدا شناسان، ظاهرا خیلی به اثبات نیاز ندارند. و برای آنها راحت تر است که همه چیز را تنها «فرض» کنند. بدون هیچ اثباتی. روش آنها مثل این است که بگویند «چرا یک زاویه ی نود درجه فرض کنیم، و سه تای دیگر را اثبات کنیم؟! خب از اول همه را نود فرض می کنیم. دیگر نیازی به اثبات نیست.»! این غلط است.
آنها خدا را بینهایت قدرتمند (هر سنگی را می تواند بلند کند) و بینهایت توانا (هر سنگی را می تواند خلق کند) فرض کرده اند. در حالیکه این فرض غلط است. سوال آقای صابر، دقیقا نقطه ی غلط بودن مفروضات خداشناسی را نشان می دهد. اما خداشناسان، این غلط را نمی خواهند باور کنند. بنابراین با مغلطه، سوال آقای صابر را با سوالی نادرست، معادل می گیرند و مثلا می گویند:
«تو می توانی بنشینی در حالیکه ایستاده باشی؟» یا «تو می توانی بمیری در حالیکه زنده باشی؟» و از این قبیل سخنان متضاد.
اما سوال آقای صابر متضاد نیست. خداشناسان مغلطه می کنند.
خلاصه آنکه سوال دوستم صحیح است و بیانگر متناقض بودن صفات خدا است. وجود چنین خدایی با چنین توانایی های بینهایتی،
« آیا خدا میتونه یه سنگی رو درست کنه، که خودش هم نتونه بلند کنه؟»
در جواب می گویند که «اینجور سوال ها غلط هستند». ولی اون جواب نیست. فرار از پاسخ دادن، است. و اما جواب من:
در مسائل ریاضی، شما می توانی مفروضاتی داشته باشی. و روی مفروضات نباید بحث کرد.
مثلا فرض می کنی «متوازی الاضلاعی را که یک زاویه ی آن نود درجه باشد (مستطیل).» این فرض درستی است.
اما اگر بگویی «متوازی الاضلاعی را فرض می کنم که چهار تا زاویه اش، نود درجه باشد.» این فرض نادرستی است. اگر چه همان مستطیل است، ولی مفروضات آن درست نیستند.
معلم ریاضی می گوید: «باید یک زاویه را نود فرض کنی. و قائمه بودن زاویه های دیگر را اثبات کنی.» در واقع مفروضات، نباید هم دیگر را بپوشانند. یعنی به محض اینکه اولین زاوبه ی نود درجه را، فرض کردی، قائمه بودن بقیه ی زوایا، قابل اثبات است. بنابراین دیگر حق نداری موارد قابل اثبات را، جزو مفروضات بیاوری.
پس حق نداری متوازی الاضلاعی را فرض کنی که چهار تا زاویه ی قائمه داشته باشد.
سرتان را درد نیاورم. می خواهم بگویم که ما خدا را در ذهن خود، بینهایت فرض کردیم. بینهایت قدرتمند. بینهایت توانا، بینهایت دانا، بینهایت ... اما اینها با یکدیگر همپوشانی دارند. یعنی اگر بینهایت قدرتمند فرض کردیم، باید بینهایت توانا را اثبات کنیم. نه اینکه آن را هم فرض کنیم. مثل آن است که «متوازی الاضلاعی را فرض کنیم که چهار زاویه ی نود درجه داشته باشد.» این فرض غلط است.
ولی خدا شناسان، ظاهرا خیلی به اثبات نیاز ندارند. و برای آنها راحت تر است که همه چیز را تنها «فرض» کنند. بدون هیچ اثباتی. روش آنها مثل این است که بگویند «چرا یک زاویه ی نود درجه فرض کنیم، و سه تای دیگر را اثبات کنیم؟! خب از اول همه را نود فرض می کنیم. دیگر نیازی به اثبات نیست.»! این غلط است.
آنها خدا را بینهایت قدرتمند (هر سنگی را می تواند بلند کند) و بینهایت توانا (هر سنگی را می تواند خلق کند) فرض کرده اند. در حالیکه این فرض غلط است. سوال آقای صابر، دقیقا نقطه ی غلط بودن مفروضات خداشناسی را نشان می دهد. اما خداشناسان، این غلط را نمی خواهند باور کنند. بنابراین با مغلطه، سوال آقای صابر را با سوالی نادرست، معادل می گیرند و مثلا می گویند:
«تو می توانی بنشینی در حالیکه ایستاده باشی؟» یا «تو می توانی بمیری در حالیکه زنده باشی؟» و از این قبیل سخنان متضاد.
اما سوال آقای صابر متضاد نیست. خداشناسان مغلطه می کنند.
خلاصه آنکه سوال دوستم صحیح است و بیانگر متناقض بودن صفات خدا است. وجود چنین خدایی با چنین توانایی های بینهایتی،
ممکن نیست.
توضیح اضافه آنکه:
وقتی می گوییم خدا توانای مطلق است و خدا هر سنگی را می تواند بلند کند. یعنی همه ی خلق کنندگان، از ساختن سنگی، بزرگتر از توان خدا، عاجز هستند. و از جمله، خود خدا هم، از چنین خلق کردنی، عاجز است. بنابراین با وجود توانایی مطلق، دیگر خالقی بینهایت، نمی تواند وجود داشته باشد.
وقتی می گوییم خدا توانای مطلق است و خدا هر سنگی را می تواند بلند کند. یعنی همه ی خلق کنندگان، از ساختن سنگی، بزرگتر از توان خدا، عاجز هستند. و از جمله، خود خدا هم، از چنین خلق کردنی، عاجز است. بنابراین با وجود توانایی مطلق، دیگر خالقی بینهایت، نمی تواند وجود داشته باشد.
No comments:
Post a Comment